ای زلف خونفشان توام لیلة البرات
وقت نماز شب شده حی علی الصلاة
برخیز روی نیزه ببین صف کشیده است
پشت سرت تمامی ذرات کائنات
خود جاری وضوست ولی در نماز عشق
از مشک های تشنه وضو می کند فرات
طوفان خون وزیده سر کیست در تنور؟
خاک تو نوح حادثه را می دهد نجات
بین دو نهر، خضر شهادت به جست و جوست
تا آب نوشد از کفت ای چشمۀ حیات
ما را حیات لم یزلی جز رخ تو نیست
ما بی تو چشم بسته و ماتیم در ممات
عشقت کشاند باز به دریای خون مرا
وقت است تیغ آورد از خود برون مرا