نقد کلام استاد پیرامون علم دینی و علم غیردینی
آیا علم دینی وجود دارد و یا به تعبیر برخی بزرگان، علم، دینی و غیردینی ندارد.
پاسخ: برای پاسخ، ابتدا جملاتی را از استاد محترم نقل و سپس نقد میکنیم. ایشان میفرماید:
کلام اول جوادی آملی: اگر تفسیر قول خدا، علم اسلامی را به دست می دهد، تفسیر فعل خدا نیز علمی اسلامی محسوب می شود.
کلام دوم جوادی آملی: اولاً عقل و سایر مجاری ادراکی را خلقت خداوند بداند. ثانیاً رهنمود الهی را که در نهان عقل معارفی مدفون است و رهبران الهی آن دفائن و گنیجنه ها را آشکار می کنند فیض خدا بشمارد، ثالثاً هر علمی که بهرة عقل شده یا می شود فیض الهی تلقی کند و رابعاً سرمایه های اولی دانش نظری یعنی بود و نبود را که خداوند به عنوان علوم فطری به وی عطا کرده و دانش عملی فوز الهی بداند، چنین محققی تمام تحقیقات خود را موهبت الهی می داند نه دستاورد بشری و هیچ گاه دانش نفت شناسی، گاز شناسی و سایر دانش ها را بشری نمی شمرد، بنابراین صلای بلند این است که اصلاً علم غیردینی نداریم نه زمین شناسی و نه هیچ علم دیگری نه مطلق و رهاست و نه غیر دینی، بلکه فقط دینی است!
کلام سوم جوادی آملی: دلیل دیگر بر دینی بودن همه دانش های تجریدی و تجربی حجیت شرعی آنها است؛ یعنی افزون بر اینکه این علوم به دلیل واقع نمایی، حجیت منطقی دارند از نظر شرعی نیز حجیت شرعی دارند.
کلام چهارم جوادی آملی: علم الحادی هم نداریم هر چند عالم ملحد داریم، زیرا نظام خلقت ساختة خدای متعال است، شناخت چنین مصنوعی هرگز نمی تواند الحادی باشد، بنابراین علم اگر علم باشد لاجرم دینی و الهی خواهد بود از آن جهت که علم کشف و قرائت طبیعت و جهان است و صدر و ساقه جهان فعل خداست، پرده از فعل خدا بر میدارد و چون علم، تفسیر و تبیین فعل خداست، الهی و دینی است. آنچه که می تواند و ممکن است الحادی باشد، عالم و محقق است.
کلام پنجم جوادی آملی: علوم تجربی موجود همگی علومیمعیوبند به این دلیل که منطقع الاول و الاخرند، سیری افقی دارند و نه صعودی. مبدأ عالم و طبیعت و همچنین غایت و فرجام آن را نادیده می گیرند و عالمان آن نیز دانش خود را موهبت الهی نمی دانند. علوم موجود موضوعات خود را مثله می کنند.
کلام ششم جوادی آملی: اشکال دیگر علوم حسی و تجربی این است که پا از گلیم خود خارج کرده و علیرغم ناتوانیشان در پی ارائة جهانبینی برآمده است، به همین دلیل از نظام خلقت به طبیعت یاد می کند، این در حالی است که برای داشتن جهانبینی، معرفتجویی کفایت نمی کند. ضمناً با انجام کارهای صوری نمیتوان علم دینی تولید کرد، ساختن نمازخانه و مسجد در دانشگاه و به طور کلی وارد کردن مظاهر و برنامه های اسلامی و دینی در فضای دانشگاه و چاپ کتاب های دانشگاهی با بسم الله و آرم جمهوری اسلامی نمی تواند علم دینی را احیا کند و دانش معیوب رایج را سلامتی بخشد، اسلامی کردن در گرو تغییر اساسی در نگاه به علم و طبیعت و تدوین متون درسی سرآمد و صاعد و هماهنگ دین حوزه های معرفتی و بازگشت طبیعیات به دامن الهیات است.
خبرگزاری فارس 10/14/1394
کلام هفتم جوادی آملی: اگر در موضعِ علمی، فعل خدا بود، آن علم دینی است، زمین شناسی تا دورترین علوم مانند ستاره شناسی، فیزیک، ریاضی و شیمی در زمینه فعل خدا وجود دارد، بنابراین همه این علوم دینی است.
کلام هشتم جوادی آملی: در حوزه بحث می کنند خدا چنین گفت، در دانشگاه ها می گویند خدا چنین کرد، علمی که موضعش فعل خدا نیست، بشری است. اگر کارهایی که انسان انجام می دهد، مطابق دستورات الهی باشد، دینی می شود.
کلام نهم جوادی آملی: دانشگاه ها غرق دین هستند ولی توجه ندارند، غفلت دانشگاه در این است که نمی داند در حال بررسی فعل خدا هستند، در فیزیک و شیمی محققان فعل خدا را تفسیر می کنند.
خبرگزاری برنا
بررسی کلام اول: باید توجه داشت که قول خدا، مفسرِ فعل خداست:
ما، و کل هستی فعل خداوند هستیم. در دلیل ضرورت ارسال رسل میگوییم به دلیل عدمِ کفایت عقل برای فهم عالَم (فعل خداوند)، و اینکه عقل برخی امور را میفهمد و در گستره پس از آن، میفهمد که نمیفهمد. در نتیجه محتاج دستیابی به راهی جهت اتصال به علم جامع و مطلق است که جهلی در آن نباشد و تا علمی که بدان دست مییابد جامع نباشد، جهان بینی و باید و نبایدهایش اعتباری ندارد. علم جامع هم، تنها نزد خداوند است. در نتیجه فیض و حکمت الهی اقتضا دارد تا علم صحیحی که بدان برای شناخت هستی (فعل خداوند) محتاجیم و همچنین بایدها و نبایدها را به ما منتقل نماید. پس متمسک به قول خداوند میشویم تا عالَم تکوین (فعل خدا) را تبیین نماید. بنابراین قول خداوند متعال و قول و فعل و تقریر فرستادگان او که مفسران وحی اند، راهنمای فعل خدا و روشنگر تکلیف ما در مواجهه با نظام تکوین میباشد. پس قول خدا، مفسر فعل خدا ست.
در نتیجه آن تفسیری از فعل خدا (تکوین) حقیقتاً علمی صحیح است که بر مبنای وحی (قول خالق نظام تکوین) باشد.
غالب علوم جدید به مقدار فاصله ای که از وحی دارد که اصلاً ارتباطی به مبنای علمی مطرح شده در مکتب وحی ندارد تفسیر فعل خداوند به شمار نمیآید.
بررسی کلام دوم: گفتیم که خاستگاه، مفهوم و هدف علم در انقلاب مدرنیته با علم در مکتب الهی متفاوت است.
علم پس از مدرنیته در راستای کشف و تفسیر رازهای خلقت نبود بلکه هدفش استیلای قهرآمیز بر طبیعت بر اساس رویکرد فنی و تکنیکی بود. و اگر این هدف شیطانی را حذف کنیم نه مؤمن به سراغ این علوم میرود و نه کافر. کافر نمیرود چون انگیزهاش از این علوم همان کارکرد شیطانی و تخریبگرش در راستای کسب منافع مادی بود و مؤمن نمیرود چون عمرش ارزشمندتر از این است که به علوم نازل مادی بپردازد.
درواقع جایی از گستره پژوهشی و آموزشی در فرهنگ غرب که شرق و غرب را فراگرفته را پیدا نمیکنید که مد نظرشان صرفاً بعد دانش افزایی این علوم باشد بلکه همواره بودجه های کلانی در ورای پژوهشکده ها جهت بهره برداری از موهبات! این علوم وجود دارد که این منافع میتواند اقتصادی، نظامی و یا فرهنگی باشد.
بررسی کلام سوم: همانطور که در برخی دستورات اخلاقی شرع در فهم عقلانی بشر قرار میگیرد مثلاً قبح ظلم و حسن شجاعت. ولی از درک بسیار از امور همچون درک کیفیت عالم ملائکه و قبر و ملکوت الهی، تکالیف شرع و دقائق اخلاق و شناخت افعال الهی قاصر است، علوم تجربی هم در برخی موارد حجت است. مثلا پژوهش درباره پرندگانی که چینه دان دارند. اما اینکه درک بشری بخواهد نظام علمی ارائه کند، چون این نظام علمی ناظر به درک جامع از هستی نیست حجیت شرعی ندارد. البته ممکن است سود و زیانهایی جزئی را متوجه شود مثلاً به این نتیجه برسد که شراب یا پیه خوک یا جگر گرگ منافعی برای فلان مرض دارد، یا اینکه وسایل ارتباطی مولد امواج، فلان خدمت را میرساند. چون علمش محیط به جمیع طبقات وجودی انسان نیست نمیتواند حکم صادر کند.
بررسی کلام چهارم: البته اگر علم باشد! توضیح آن را در عبارت نخست دادیم.
بررسی کلام پنجم: باید توجه داشت که نقص این علوم صرفاً در نبود روح توحیدی در دانشگاه نیست بلکه اصلاً جسد این علوم پذیرای روح توحیدی نیست.
شهید آوینی در ویژگیهای علم مدرن میگوید:
آیا به راستی انسان با این علوم از خرافات و جهل نجات پیدا کرده و یا نه، در جهل و خرافاتی بسیار عمیقتر فرو رفته است؟
علم فقط «نسبتها و مقادیر و اسباب» را بازمیشناسد و خود از تحلیل این نسبتها و مقادیر و اسباب در یک حکم و نظریهی کلی عاجز است. «علم» اصولاً متعرض ماهیات نمیشود و اگر آن را متکفل «جهانشناسی» کنیم، لاجرم کار را به کفر و الحاد خواهد کشاند؛ گذشته از آنکه «علم به مثابه ابزار» فقط در گسترههای معینی که علمای رسمیخواستهاند به کار افتاده است و در تحلیل اطلاعات دادههای به دست آمده نیز تحلیلگران چگونه میتوانستهاند که خود را از تأثیر معتقدات عقلی و ایمانی خویش دور نگه دارند؟
علوم امروزی دانشِ تصرف در عالم و غلبه بر طبیعت هستند و در این زمینه میان علوم تجربی و علوم انسانی تفاوتی نیست. با این ترتیب، پر روشن است که دانشآموز باید از همان آغاز ورود اجباری به مدرسه، با ریاضیات که «صورت» علوم امروزی است آشنا شود و بعد، رفته رفته حساب استدلالی و هندسه تحلیلی و فیزیک و شیمی و آمار و حساب احتمالات بیاموزد و با متدولوژی علوم ـ که اینروزها به آن فلسفه میگویند ـ این مواد درسی پراکنده را به یکدیگر پیوند دهد. غایت این دوران طولانی آموزش چیست؟ آیا انسان بعد از طی مراحل و اخذ مدرک مهندسی یا دکتری صاحب اخلاق حسنه میشود و به بهشت میرود؟ خیر. اصلاً این سؤال بسیار مسخره است. همة ما میدانیم که در بهشت دری به نام هندسه یا ریاضیات وجود ندارد. این نظام آموزشی بر محور تعلیم و تربیت مطلق یا تعلیم و تربیت اخلاقی انسانی طراحی نشده است بلکه هدف اصلی آن آموزش مهارتهای فنی لازم و تأمین کادرهای تخصصی برای دستیافتن به توسعهیافتگی است.
سیری که بشر غربی در قرون جدید در جهت جدایی علم و دین از یکدیگر پیموده به تغییری اساسی در مبانی و مفاهیم علم ـ به مفهوم رایج آن ـ منجر شده است، تا آنجا که دیگر نمیتوان گفت مقصود امروزی ما از هندسه و هیأت و طب و سیاست و دیگر علوم همان چیزی است که مورد نظر قدما بوده است .... فیالمثل در مورد طب، نباید پنداشت که علم پزشکی امروز صورت تکامل یافته طب قدیم است؛ علم پزشکی اصولاً بر مبانی دیگری استوار است. در قدیم انسان را از یکسو جزئی از طبیعت و از سوی دیگر جامع همه طبایع میدانستهاند و بدین ترتیب سعی میکردهاند که نظم داخلی بدن انسان را دقیقاً در انطباق با طبیعت خارج شناسایی کنند .... آنچه در زمینة علم طب و پزشکی امروز گفتیم دربارة همة علوم دیگر، حتی ریاضیات و هندسه نیز صادق است. همه این علوم در گذشته بر مبانی دیگری استوار بودهاند و فیمابین آنها و مجموعه اعتقادات مذهبی و فلسفی انسان پیوندی کامل برقرار بوده است. این پیوند اکنون بریده شده و به اعتقاد حقیر، این انقطاع نه بهعلت تخصصی شدن علوم، بلکه به علت جدایی علم و دین از یکدیگر حاصل شده است. تخصصی شدن علوم، خود معلول همین جدایی است و البته پر روشن است که اگر این تخصصی شدن بیش از حد اتفاق نمیافتاد، هرگز بشریت به تکنولوژی امروز دست نمییافت.
البته با تحقیق در ماهیت علوم جدید و عدم استقلال آن نسبت به تکنولوژی، حقایق بسیار دیگری روشن میشود.
"فلسفة علمی" جو فروش گندمنمایی است که میخواهد با استنباط احکام کلی از مجموعة اطلاعات علمی، که جز در محدودة نسبتها و اسباب نمیتوانند واجد هیچ کلیت و عمومیت و یا اطلاق باشند، فلسفهنمایی کند و جانشین تفکر فلسفی شود.[1]
بررسی کلام هفتم: در بطلان اینکه علومی همانند فیزیک و شیمی، دینی و ناظر به حقیقت خارجی و کاشف فعل خدا باشند توضیح دادیم.
بررسی کلام هشتم: همانطور که توضیح دادیم ارادة علوم جدید بر این است که با کشف روابط میان پدیده ها تمنیات نفس اماره را جایگزین حکمت الهی در تدبیر عالم نماید.
بررسی کلام نهم: در اینکه دانشگاه غرق دین است جای شک و شبهه ای نیست. اما مطلب اینست که غرق کدام دین است! اسلام یا اومانیست؟!
دکتر حسین کچویان[2] میگوید:
یکی از اشتباهات ما از اول، نفهمیدن زیرکیها و فریبکاریهای تمدن غرب است که خودش را از اول آن طوری که هست عرضه نکرد. بلکه به عنوان یک تطور عینی عالم عرضه کرد. اگر از اول مثل یک دین، خودش را به ما عرضه کرده بود اینجور نمیشد که همه امور این تمدن را بگیریم و بعد هم به طور ناخودآگاه عوض بشویم.[3]
در واقع شیمی و فیزیک مستلزمات یک مکتب فکری و جهان بینی غیر توحیدی اند.
در ادامة نقد کلام استاد باید گفت مثلا برخی معارف و دستورات بودا یا کنفسیوس صحیح اند ولی چون افق دیدشان نازل و آمیخته به باطل است نمیتوان بدانها تمسک کرد و گفت آنان غرق دین هستند و اگرچه دینشان ناقص است ولی کم یا زیاد هرچه هست دین است!! همینطور مذاهب و نحله های مختلف فکری غرب و شرق. حال ما بیاییم اسلام را کنار بگذاریم و بگوییم دکارت هم مشغول تفسیر عالم بوده و حق است و متمسک مکتب دکارت و غیره و ذلک شویم!
بلکه میگوییم جهانبینی میبایست حق و جامع باشد و جزئی نگر و آمیخته به اباطیل نباشد. در وادی علم نیز چنین است و علومِ کور برخاسته از درک بشر و جزئی نگر را نمیتوان بررسی فعل خدا و تفسیر عالم هستی شمرد.
اما در پاسخ به سوالی که مطرح شد؛ از نظر ما علم، دینی و غیردینی دارد، البته میتوان علم را کشف واقع دانست و در عین حال معتقد بود که علم میتواند دینی و یا غیردینی باشد. اگر متوجه باشیم که علم، کامل و ناقص دارد و مفید و غیرمفید و نازل و متعالی؛ علوم برآمده از درک ناکافی بشری و علوم غیرمفید، علوم غیردینی و علوم بر آمده از وحی که کامل و متعالی و مفید اند علوم دینی هستند. درمثال طب، یکی از صدها مثالی که در روایات است روایت آن پزشک یهودی است که جراحی میکرده[4] و پیامبر صلی الله علیه وآله از این کار کراهت داشتند (فکره ذلک رسول الله صلی الله علیه وآله). آن پزشک یهودی شکم را پاره میکرد چیزی را بیرون میآورد و شکم را میشست و میدوخت و درمان نیز حاصل میشد و درد تسکین مییافت. ولی پیامبر صلی الله علیه وآله کراهت داشتند و فرمودند: خداوندی که بیماریها را خلق نموده، دارو و درمانی برای آنها قرار داده است. و بهترین درمان، حجامت و فصد و سیاه دانه است.
آن علمی که محصول فکر ناقص بشر متکی به حس و عقل ناکافی است و یا علومیکه جهت رفع حوائج دروغین و ارضای خیالات و شهوات غیرمنطقی بشر تولید میشود، علم غیردینی و آن علمی که منبعث از سرچشمه وحی است، علم دینی تلقی میگردد. آن علمی که یهودی داشت علم غیردینی و علم رسول خدا صلی الله علیه وآله علم دینی بود. توضیح داده شد که تفریع در اصول علمی ای که حضرات معصومین علیهم السلام ترسیم کرده اند نیز داخل در علم دینی است.
علاج عفونت گلو با پنی سیلین راکفلر! که در نهایت منجر به بحران آنتی بیوتیک شد علم غیردینی و علاج با نمک و آویشن علم دینی است طی الارضی که با ذکر الهی و در راستای رضای خداوند بدست آمده علم دینی و کامیون و تکنولوژی ماشین و ... غیر دینی. بنا نهادن علوم (طب و معماری و نساجی و تغذیه و ...) براساس طبیعتهای چهارگانه مبنای علم دینی و بنیانگذاری علوم بر درک جزئی مانند جدول مندلیف و فیزیک نیوتنی و فیزیک جدید و پزشکی مدرن، علم غیردینی است.
مجدد توضیح میدهم که ممکن است طبقه بندی عنصری مندلیف در رتبه خود ناصحیح نباشد ولی منشأ آن درک ناقص از عالم هستی است و نبایستی مبنای علم صحیح تلقی گردد و بر مبنای آن نظام پیرامونمان سنجیده و چینش شود. حتی ممکن است برخی از این علوم همانند ریاضی جدید کاملا انتزاعی باشد ولی قسمت عمده آن لعب و بیفایده است و برای تفسیر نظم پیچیدة عالم نازل و کوته نظرانه.
پاسخ: برای پاسخ، ابتدا جملاتی را از استاد محترم نقل و سپس نقد میکنیم. ایشان میفرماید:
کلام اول جوادی آملی: اگر تفسیر قول خدا، علم اسلامی را به دست می دهد، تفسیر فعل خدا نیز علمی اسلامی محسوب می شود.
کلام دوم جوادی آملی: اولاً عقل و سایر مجاری ادراکی را خلقت خداوند بداند. ثانیاً رهنمود الهی را که در نهان عقل معارفی مدفون است و رهبران الهی آن دفائن و گنیجنه ها را آشکار می کنند فیض خدا بشمارد، ثالثاً هر علمی که بهرة عقل شده یا می شود فیض الهی تلقی کند و رابعاً سرمایه های اولی دانش نظری یعنی بود و نبود را که خداوند به عنوان علوم فطری به وی عطا کرده و دانش عملی فوز الهی بداند، چنین محققی تمام تحقیقات خود را موهبت الهی می داند نه دستاورد بشری و هیچ گاه دانش نفت شناسی، گاز شناسی و سایر دانش ها را بشری نمی شمرد، بنابراین صلای بلند این است که اصلاً علم غیردینی نداریم نه زمین شناسی و نه هیچ علم دیگری نه مطلق و رهاست و نه غیر دینی، بلکه فقط دینی است!
کلام سوم جوادی آملی: دلیل دیگر بر دینی بودن همه دانش های تجریدی و تجربی حجیت شرعی آنها است؛ یعنی افزون بر اینکه این علوم به دلیل واقع نمایی، حجیت منطقی دارند از نظر شرعی نیز حجیت شرعی دارند.
کلام چهارم جوادی آملی: علم الحادی هم نداریم هر چند عالم ملحد داریم، زیرا نظام خلقت ساختة خدای متعال است، شناخت چنین مصنوعی هرگز نمی تواند الحادی باشد، بنابراین علم اگر علم باشد لاجرم دینی و الهی خواهد بود از آن جهت که علم کشف و قرائت طبیعت و جهان است و صدر و ساقه جهان فعل خداست، پرده از فعل خدا بر میدارد و چون علم، تفسیر و تبیین فعل خداست، الهی و دینی است. آنچه که می تواند و ممکن است الحادی باشد، عالم و محقق است.
کلام پنجم جوادی آملی: علوم تجربی موجود همگی علومیمعیوبند به این دلیل که منطقع الاول و الاخرند، سیری افقی دارند و نه صعودی. مبدأ عالم و طبیعت و همچنین غایت و فرجام آن را نادیده می گیرند و عالمان آن نیز دانش خود را موهبت الهی نمی دانند. علوم موجود موضوعات خود را مثله می کنند.
کلام ششم جوادی آملی: اشکال دیگر علوم حسی و تجربی این است که پا از گلیم خود خارج کرده و علیرغم ناتوانیشان در پی ارائة جهانبینی برآمده است، به همین دلیل از نظام خلقت به طبیعت یاد می کند، این در حالی است که برای داشتن جهانبینی، معرفتجویی کفایت نمی کند. ضمناً با انجام کارهای صوری نمیتوان علم دینی تولید کرد، ساختن نمازخانه و مسجد در دانشگاه و به طور کلی وارد کردن مظاهر و برنامه های اسلامی و دینی در فضای دانشگاه و چاپ کتاب های دانشگاهی با بسم الله و آرم جمهوری اسلامی نمی تواند علم دینی را احیا کند و دانش معیوب رایج را سلامتی بخشد، اسلامی کردن در گرو تغییر اساسی در نگاه به علم و طبیعت و تدوین متون درسی سرآمد و صاعد و هماهنگ دین حوزه های معرفتی و بازگشت طبیعیات به دامن الهیات است.
خبرگزاری فارس 10/14/1394
کلام هفتم جوادی آملی: اگر در موضعِ علمی، فعل خدا بود، آن علم دینی است، زمین شناسی تا دورترین علوم مانند ستاره شناسی، فیزیک، ریاضی و شیمی در زمینه فعل خدا وجود دارد، بنابراین همه این علوم دینی است.
کلام هشتم جوادی آملی: در حوزه بحث می کنند خدا چنین گفت، در دانشگاه ها می گویند خدا چنین کرد، علمی که موضعش فعل خدا نیست، بشری است. اگر کارهایی که انسان انجام می دهد، مطابق دستورات الهی باشد، دینی می شود.
کلام نهم جوادی آملی: دانشگاه ها غرق دین هستند ولی توجه ندارند، غفلت دانشگاه در این است که نمی داند در حال بررسی فعل خدا هستند، در فیزیک و شیمی محققان فعل خدا را تفسیر می کنند.
خبرگزاری برنا
بررسی کلام اول: باید توجه داشت که قول خدا، مفسرِ فعل خداست:
ما، و کل هستی فعل خداوند هستیم. در دلیل ضرورت ارسال رسل میگوییم به دلیل عدمِ کفایت عقل برای فهم عالَم (فعل خداوند)، و اینکه عقل برخی امور را میفهمد و در گستره پس از آن، میفهمد که نمیفهمد. در نتیجه محتاج دستیابی به راهی جهت اتصال به علم جامع و مطلق است که جهلی در آن نباشد و تا علمی که بدان دست مییابد جامع نباشد، جهان بینی و باید و نبایدهایش اعتباری ندارد. علم جامع هم، تنها نزد خداوند است. در نتیجه فیض و حکمت الهی اقتضا دارد تا علم صحیحی که بدان برای شناخت هستی (فعل خداوند) محتاجیم و همچنین بایدها و نبایدها را به ما منتقل نماید. پس متمسک به قول خداوند میشویم تا عالَم تکوین (فعل خدا) را تبیین نماید. بنابراین قول خداوند متعال و قول و فعل و تقریر فرستادگان او که مفسران وحی اند، راهنمای فعل خدا و روشنگر تکلیف ما در مواجهه با نظام تکوین میباشد. پس قول خدا، مفسر فعل خدا ست.
در نتیجه آن تفسیری از فعل خدا (تکوین) حقیقتاً علمی صحیح است که بر مبنای وحی (قول خالق نظام تکوین) باشد.
غالب علوم جدید به مقدار فاصله ای که از وحی دارد که اصلاً ارتباطی به مبنای علمی مطرح شده در مکتب وحی ندارد تفسیر فعل خداوند به شمار نمیآید.
بررسی کلام دوم: گفتیم که خاستگاه، مفهوم و هدف علم در انقلاب مدرنیته با علم در مکتب الهی متفاوت است.
علم پس از مدرنیته در راستای کشف و تفسیر رازهای خلقت نبود بلکه هدفش استیلای قهرآمیز بر طبیعت بر اساس رویکرد فنی و تکنیکی بود. و اگر این هدف شیطانی را حذف کنیم نه مؤمن به سراغ این علوم میرود و نه کافر. کافر نمیرود چون انگیزهاش از این علوم همان کارکرد شیطانی و تخریبگرش در راستای کسب منافع مادی بود و مؤمن نمیرود چون عمرش ارزشمندتر از این است که به علوم نازل مادی بپردازد.
درواقع جایی از گستره پژوهشی و آموزشی در فرهنگ غرب که شرق و غرب را فراگرفته را پیدا نمیکنید که مد نظرشان صرفاً بعد دانش افزایی این علوم باشد بلکه همواره بودجه های کلانی در ورای پژوهشکده ها جهت بهره برداری از موهبات! این علوم وجود دارد که این منافع میتواند اقتصادی، نظامی و یا فرهنگی باشد.
بررسی کلام سوم: همانطور که در برخی دستورات اخلاقی شرع در فهم عقلانی بشر قرار میگیرد مثلاً قبح ظلم و حسن شجاعت. ولی از درک بسیار از امور همچون درک کیفیت عالم ملائکه و قبر و ملکوت الهی، تکالیف شرع و دقائق اخلاق و شناخت افعال الهی قاصر است، علوم تجربی هم در برخی موارد حجت است. مثلا پژوهش درباره پرندگانی که چینه دان دارند. اما اینکه درک بشری بخواهد نظام علمی ارائه کند، چون این نظام علمی ناظر به درک جامع از هستی نیست حجیت شرعی ندارد. البته ممکن است سود و زیانهایی جزئی را متوجه شود مثلاً به این نتیجه برسد که شراب یا پیه خوک یا جگر گرگ منافعی برای فلان مرض دارد، یا اینکه وسایل ارتباطی مولد امواج، فلان خدمت را میرساند. چون علمش محیط به جمیع طبقات وجودی انسان نیست نمیتواند حکم صادر کند.
بررسی کلام چهارم: البته اگر علم باشد! توضیح آن را در عبارت نخست دادیم.
بررسی کلام پنجم: باید توجه داشت که نقص این علوم صرفاً در نبود روح توحیدی در دانشگاه نیست بلکه اصلاً جسد این علوم پذیرای روح توحیدی نیست.
شهید آوینی در ویژگیهای علم مدرن میگوید:
آیا به راستی انسان با این علوم از خرافات و جهل نجات پیدا کرده و یا نه، در جهل و خرافاتی بسیار عمیقتر فرو رفته است؟
علم فقط «نسبتها و مقادیر و اسباب» را بازمیشناسد و خود از تحلیل این نسبتها و مقادیر و اسباب در یک حکم و نظریهی کلی عاجز است. «علم» اصولاً متعرض ماهیات نمیشود و اگر آن را متکفل «جهانشناسی» کنیم، لاجرم کار را به کفر و الحاد خواهد کشاند؛ گذشته از آنکه «علم به مثابه ابزار» فقط در گسترههای معینی که علمای رسمیخواستهاند به کار افتاده است و در تحلیل اطلاعات دادههای به دست آمده نیز تحلیلگران چگونه میتوانستهاند که خود را از تأثیر معتقدات عقلی و ایمانی خویش دور نگه دارند؟
علوم امروزی دانشِ تصرف در عالم و غلبه بر طبیعت هستند و در این زمینه میان علوم تجربی و علوم انسانی تفاوتی نیست. با این ترتیب، پر روشن است که دانشآموز باید از همان آغاز ورود اجباری به مدرسه، با ریاضیات که «صورت» علوم امروزی است آشنا شود و بعد، رفته رفته حساب استدلالی و هندسه تحلیلی و فیزیک و شیمی و آمار و حساب احتمالات بیاموزد و با متدولوژی علوم ـ که اینروزها به آن فلسفه میگویند ـ این مواد درسی پراکنده را به یکدیگر پیوند دهد. غایت این دوران طولانی آموزش چیست؟ آیا انسان بعد از طی مراحل و اخذ مدرک مهندسی یا دکتری صاحب اخلاق حسنه میشود و به بهشت میرود؟ خیر. اصلاً این سؤال بسیار مسخره است. همة ما میدانیم که در بهشت دری به نام هندسه یا ریاضیات وجود ندارد. این نظام آموزشی بر محور تعلیم و تربیت مطلق یا تعلیم و تربیت اخلاقی انسانی طراحی نشده است بلکه هدف اصلی آن آموزش مهارتهای فنی لازم و تأمین کادرهای تخصصی برای دستیافتن به توسعهیافتگی است.
سیری که بشر غربی در قرون جدید در جهت جدایی علم و دین از یکدیگر پیموده به تغییری اساسی در مبانی و مفاهیم علم ـ به مفهوم رایج آن ـ منجر شده است، تا آنجا که دیگر نمیتوان گفت مقصود امروزی ما از هندسه و هیأت و طب و سیاست و دیگر علوم همان چیزی است که مورد نظر قدما بوده است .... فیالمثل در مورد طب، نباید پنداشت که علم پزشکی امروز صورت تکامل یافته طب قدیم است؛ علم پزشکی اصولاً بر مبانی دیگری استوار است. در قدیم انسان را از یکسو جزئی از طبیعت و از سوی دیگر جامع همه طبایع میدانستهاند و بدین ترتیب سعی میکردهاند که نظم داخلی بدن انسان را دقیقاً در انطباق با طبیعت خارج شناسایی کنند .... آنچه در زمینة علم طب و پزشکی امروز گفتیم دربارة همة علوم دیگر، حتی ریاضیات و هندسه نیز صادق است. همه این علوم در گذشته بر مبانی دیگری استوار بودهاند و فیمابین آنها و مجموعه اعتقادات مذهبی و فلسفی انسان پیوندی کامل برقرار بوده است. این پیوند اکنون بریده شده و به اعتقاد حقیر، این انقطاع نه بهعلت تخصصی شدن علوم، بلکه به علت جدایی علم و دین از یکدیگر حاصل شده است. تخصصی شدن علوم، خود معلول همین جدایی است و البته پر روشن است که اگر این تخصصی شدن بیش از حد اتفاق نمیافتاد، هرگز بشریت به تکنولوژی امروز دست نمییافت.
البته با تحقیق در ماهیت علوم جدید و عدم استقلال آن نسبت به تکنولوژی، حقایق بسیار دیگری روشن میشود.
"فلسفة علمی" جو فروش گندمنمایی است که میخواهد با استنباط احکام کلی از مجموعة اطلاعات علمی، که جز در محدودة نسبتها و اسباب نمیتوانند واجد هیچ کلیت و عمومیت و یا اطلاق باشند، فلسفهنمایی کند و جانشین تفکر فلسفی شود.[1]
بررسی کلام هفتم: در بطلان اینکه علومی همانند فیزیک و شیمی، دینی و ناظر به حقیقت خارجی و کاشف فعل خدا باشند توضیح دادیم.
بررسی کلام هشتم: همانطور که توضیح دادیم ارادة علوم جدید بر این است که با کشف روابط میان پدیده ها تمنیات نفس اماره را جایگزین حکمت الهی در تدبیر عالم نماید.
بررسی کلام نهم: در اینکه دانشگاه غرق دین است جای شک و شبهه ای نیست. اما مطلب اینست که غرق کدام دین است! اسلام یا اومانیست؟!
دکتر حسین کچویان[2] میگوید:
یکی از اشتباهات ما از اول، نفهمیدن زیرکیها و فریبکاریهای تمدن غرب است که خودش را از اول آن طوری که هست عرضه نکرد. بلکه به عنوان یک تطور عینی عالم عرضه کرد. اگر از اول مثل یک دین، خودش را به ما عرضه کرده بود اینجور نمیشد که همه امور این تمدن را بگیریم و بعد هم به طور ناخودآگاه عوض بشویم.[3]
در واقع شیمی و فیزیک مستلزمات یک مکتب فکری و جهان بینی غیر توحیدی اند.
در ادامة نقد کلام استاد باید گفت مثلا برخی معارف و دستورات بودا یا کنفسیوس صحیح اند ولی چون افق دیدشان نازل و آمیخته به باطل است نمیتوان بدانها تمسک کرد و گفت آنان غرق دین هستند و اگرچه دینشان ناقص است ولی کم یا زیاد هرچه هست دین است!! همینطور مذاهب و نحله های مختلف فکری غرب و شرق. حال ما بیاییم اسلام را کنار بگذاریم و بگوییم دکارت هم مشغول تفسیر عالم بوده و حق است و متمسک مکتب دکارت و غیره و ذلک شویم!
بلکه میگوییم جهانبینی میبایست حق و جامع باشد و جزئی نگر و آمیخته به اباطیل نباشد. در وادی علم نیز چنین است و علومِ کور برخاسته از درک بشر و جزئی نگر را نمیتوان بررسی فعل خدا و تفسیر عالم هستی شمرد.
اما در پاسخ به سوالی که مطرح شد؛ از نظر ما علم، دینی و غیردینی دارد، البته میتوان علم را کشف واقع دانست و در عین حال معتقد بود که علم میتواند دینی و یا غیردینی باشد. اگر متوجه باشیم که علم، کامل و ناقص دارد و مفید و غیرمفید و نازل و متعالی؛ علوم برآمده از درک ناکافی بشری و علوم غیرمفید، علوم غیردینی و علوم بر آمده از وحی که کامل و متعالی و مفید اند علوم دینی هستند. درمثال طب، یکی از صدها مثالی که در روایات است روایت آن پزشک یهودی است که جراحی میکرده[4] و پیامبر صلی الله علیه وآله از این کار کراهت داشتند (فکره ذلک رسول الله صلی الله علیه وآله). آن پزشک یهودی شکم را پاره میکرد چیزی را بیرون میآورد و شکم را میشست و میدوخت و درمان نیز حاصل میشد و درد تسکین مییافت. ولی پیامبر صلی الله علیه وآله کراهت داشتند و فرمودند: خداوندی که بیماریها را خلق نموده، دارو و درمانی برای آنها قرار داده است. و بهترین درمان، حجامت و فصد و سیاه دانه است.
آن علمی که محصول فکر ناقص بشر متکی به حس و عقل ناکافی است و یا علومیکه جهت رفع حوائج دروغین و ارضای خیالات و شهوات غیرمنطقی بشر تولید میشود، علم غیردینی و آن علمی که منبعث از سرچشمه وحی است، علم دینی تلقی میگردد. آن علمی که یهودی داشت علم غیردینی و علم رسول خدا صلی الله علیه وآله علم دینی بود. توضیح داده شد که تفریع در اصول علمی ای که حضرات معصومین علیهم السلام ترسیم کرده اند نیز داخل در علم دینی است.
علاج عفونت گلو با پنی سیلین راکفلر! که در نهایت منجر به بحران آنتی بیوتیک شد علم غیردینی و علاج با نمک و آویشن علم دینی است طی الارضی که با ذکر الهی و در راستای رضای خداوند بدست آمده علم دینی و کامیون و تکنولوژی ماشین و ... غیر دینی. بنا نهادن علوم (طب و معماری و نساجی و تغذیه و ...) براساس طبیعتهای چهارگانه مبنای علم دینی و بنیانگذاری علوم بر درک جزئی مانند جدول مندلیف و فیزیک نیوتنی و فیزیک جدید و پزشکی مدرن، علم غیردینی است.
مجدد توضیح میدهم که ممکن است طبقه بندی عنصری مندلیف در رتبه خود ناصحیح نباشد ولی منشأ آن درک ناقص از عالم هستی است و نبایستی مبنای علم صحیح تلقی گردد و بر مبنای آن نظام پیرامونمان سنجیده و چینش شود. حتی ممکن است برخی از این علوم همانند ریاضی جدید کاملا انتزاعی باشد ولی قسمت عمده آن لعب و بیفایده است و برای تفسیر نظم پیچیدة عالم نازل و کوته نظرانه.
[1]. توسعه و مبانی تمدن غرب، مقاله آزادی قلم، مقاله تکنولوژی ارتباطات، شهید آوینی.
[2]. رئیس گروه جامعه شناسی دانشگاه تهران.
[3]. نشریه سمات.
[4]. مستدرک الوسائل ج16 ص436، بحار ج59 ص73.
[2]. رئیس گروه جامعه شناسی دانشگاه تهران.
[3]. نشریه سمات.
[4]. مستدرک الوسائل ج16 ص436، بحار ج59 ص73.