عشق بیماری روانی و ناشی از غلبه سوداست و زیر مجموعه ای از وسواس طبقه بندی می شود و اینکه دریا، غروب و پاییز آن را تشدید می کند ناشی از سودا بودن آن است. آنچه مثبت و الهیست محبت است از ریشه حب و روییدن که انسان را افسرده و متوهم نمی کند بلکه باعث رشد و تعالی انسان می شود و دین چیزی جز حب نیست، محبت انسان به کمال و جمال ازلی و آنچه رنگ او دارد. در قرآن کریم واژه حب آمده نه عشق. واژه حب از روییدن است و عشق از خشک شدن و نابودی.
از امام صادق علیه السلام درباره عشق پرسیدم، فرمودند:
آنها قلب هایی هستند که از ذکر خداوند تهی گشته اند، پس خداوند آنها را به محبت غیر خود گرفتار کرده است.
ابن سینا می گوید: هذا مرض وسواسی شبیه بالمالیخولیا. (نظر ابن سینا به عنوان طبیب آورده شده نه چیز دیگری !!)
در لغت نامه دهخدا در توضیح واژه عشق آمده است: مرضی است از قسم جنون که از دیدن صورت حسن پیدا می شود، و گویند که آن ماخوذ از عَشَقه است و آن نباتی است که آن را لبلاب گویند، چون بر درختی بپیچد آن را خشک کند، همین حالت عشق است بر هر دلی که طاری شود صاحبش را خشک و زرد کند.
ذهن شخص وسواسی، که ملهَم شیاطین است، ارضای روان شخص مبتلا را نسبت به تکرار اعمالی غیرمنطقی مشروط میکند. بطوری که بیمار، نجات دروغین خود را منحصر در ارتکاب آن عمل و یا پرداختن مکرر به آن فکر می بیند.
جوان مبتلا به مرض عشق هم نجات تصویر شده از جانب نفس را در رسیدن به شخص واحدی می انگارد کانه غیر آن کمالات در عالم وجود ندارد و نرسیدن به معشوق حالت روانی او را تشدید می نماید. و معشوق را بزرگ و بزرگتر می انگارد. در حالی که شخص موحد زمام امورش را به رب العالمین سپرده و نرسیدن و نبودن قضای الهی در وصلتی خود یکی از عوامل دل کندن و خالی نمودن فکر از ادامه مسیر خواهد بود. و هرگز دست خداوند در عالم، بسته نیست و فیض و کرمش از اعطای بهتر به بنده اش کوتاه نیست.
برای تشخیص عشق بیمارگونه و محبت الهی، آنچه فرد را افسرده کرده و باعث ناراحتی او نسبت به تقدیر می شود و مزاحمتی با عبودیت شخص دارد و حتی لحظه ای مخل آرامش روان و فکر راحت او شود نشانه شیطانی بودن افکار، و آنچه مسبب انبساط و وسعت قلب است نشان الهی بودن می باشد.